خیلی وقته نوشتم ولی پستش نکردم

꧁۳۳پارت꧂
وقتی صدای راهنمایی آیری قطع میشه فضا به شدت با شوک از سکوت ناگهانی آیری پر می‌شه
کاگتوکی: "هی ایری...؟ چ-چرا ادامه نمیدی؟ "
وقتی کاگتوکی برمی‌گرده و ی‌بینه که آیری ناپدید شده از شد دستاش به لرزه در میاد
کاگتوکی:"ایری؟! ایری کجاست؟! اون نیست! بچهااا! ایری نیست! "
یومه و هوتوکه با گیجی و به اطراف نگاه میکنند، یومه متوجه حال وحشت زده نادر در کاگتوکی میشه، دستاش به شدت میلرزه و نفس نفس میزنه و سراسیمه چشماش اطراف رو ردیابی میکنه
کاگتوکی: "اون نیست... نه... نه لطفا گم نشه... نه... وای... ها... ها... خدایا همش تقصیر منه نباید اون پشت تنهاش میذاشتم"
هوتوکه دستی روی شانه کاگتوکی می‌ذاره، لمسش با اینکه خودش هم شوکه شده آروم و انگار سعی می‌کنه کاگتوکی رو آروم کنه
هوتوکه: "هی...کاگتوکی اروم باش پیداش میکنیم اتفاقی نمیفته"
صدای هوتوکه اروم و بدون لرزش هست
کاگتوکی در ذهنش: "اگه گم شده باشه چی... اگه صدمع دیده باشه چی... اه لعنتی همش تقصیر منه اگه کنارش راه میرفتم اون الان گم نمیشد... ایری... ایری... خواهش میکنم... پیدا شو... لطفا پیدا شو..! "
هوتوکه کمی به کاگتوکی فضا میده و چند قدم به عقب برمیداره
هوتوکه: "یومه نزدیک بمون باشه؟... یومه...؟! "
وقتی سرش رو برمیگردونه متوجه میشه که یومه هم ناپدید شده... چشماش از شوک گشاد میشه و درونش اتشی شعله میگیره دستش رو با فشار مشت میکنه
هوتوکه:"یومه... اون هم ناپدید شد...! "
کاگتوکی ترسش چند برابر میشه و سعی میکنه ذهن غرق بدبختی و نا امید خودش رو جمع کنه و تمرکز کنه... چشمان همیشه اروم هپتپمه از بین میره و تاریک میشه و پشت به کاگتوکی میکنه و به جلو خودش قدم برمیداره...
کاگتوکی: "هی هوتوکه! داری کجا میری؟! "
هوتوکه: "پیداش میکنم... توهم دنبال ایری بگرد"
از کلماتش زهر میچکه، قبل از اینکه کاگتوکی کلمه دیگه ای بگه هوتوکه هم ناپدید میشه... مهی عمیق دور درختان و زمین یچیده می‌شه این چهار نفر از هم جدا شدند و انگار جنگل از هم جداشون کرده و هر کدوم رو به یک شیوه بلعیده...
این جنگل راز هایی فراتر از چیزی که انسان ها میدانستند... این چهار نفر ندانسته وارد بازی که تنها برای یومه ساخته شده بود شدند!
*فلش بک به زمانی که ایری گم شد از دید ایری*
در حالی که آیری نقشه راهنما رو می‌خوند حسی عجیب بهش دست میده و ناگهان پروانه‌ای که از نور می‌درخشید به دورش می‌چرخد و به پشت سرش میره وقتی آیری سرشو برمی‌گردونه تا پروانه رو ببینه هوتوکه رو می‌بینه که از نور می‌درخشه و بهش لبخند می‌زنه و دست آیری رو می‌گیره و ازش درخواست می‌کنه دنبالش کنه(( توجه کنید این جنگل یه طلسم گمراهی داره یعنی فرد یه پروانه می‌بینه و پروانه ه شکل خواسته اون شخص در میاد و فرد را هیپنوتیزم می‌کنه که اون رو دنبال کنه و هی بهش رویاهاش رو نشون میده تا دنبالش کنه و در نتیجه فرد گم میشه و دیگه پیدا نمی‌شه و به عبارتی دیگه می‌میره))
و در اینجا وقتی کاگتوکی برمی‌گرده و می‌بینه که آیری نیست شوکه می‌شه در حالی که آیری اولین فرد قربانی نفرین هست
و همین اتفاق برای هوتوکه میفته... پروانه اون به شکل...
(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۲)

꧁پارت ۳۴꧂هوتوکه مصمم برای پیدا کردن یومه بود در میان مه و تا...

هوم...

رمان هایی که دلم میخواد بنویسمشون ولی حال ندارم ولی خب یه معرفی ازشون میدم🥰💔۲

رمان هایی که حال ندارم بنویسمشون ولی خب یه معرفی میدم 🥰💔

به عنوان پاتنرpov: چجور پارتنری براتن چانگبین: هروز باید 3سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط